آخرین چهارشنبه سال با نیکان و روهان
جهارشنبه آخر سال برای نیکان و البته کمی تا قسمتی برای روهان هر دو قندک مامان به نظر میامد بیشتر خوش گذشته . برای اینکه بابا بهرام تنها سالیه که پیش من و نیکان و روهان بود سالهای قبل بخاطر کارهای شب عید بایستی به کارش ادامه میداد و خبری از این حرفها نبود ولی امسال خدا با من و بچه ها بود و چند تا آتیش کوچک و چند تا فش فش حسابی بچه ها رو سر ذوق آورده بود و صد البته خوردن آش رشته مامان دلتون نخواد که زبانزد همسایه هاست گرمی خاصی به ما داد و منو بیشتر به سالهای کودکی خودم برد وقتی که پدر خدابیامرزم منو از بوته های آتیش توی حیاط عبور میداد و تنها آتیش بود و گرمی دست پدرم خدایش بیامرزد کاش دیگه صدای این ترقه و انفجار توی هیچ یک از خونه های ایرانی به صدا در نیاد ای کاش............... خلاصه دور آتیش با هوای سرد کنار همسایه ها و آجیل خورون با اهل خانواده حسابی گرممون کرد و خوشی بچه ها را صد چندان کرد امسال تو محله ما کمتر صدای انفجار و ترقه را شنیده میشد خدا رو شکر که پدر و مادرها دارن فرهنگ چهارشنبه سوری قدیم رو زنده میکنن و دیگه از این صداهای ناهنجار و خطر و آسیب برای هیچ کدوم از کوچولوها و نوجوانان و جوانان ایرانی پیش نیاد الهی آمین.
اینجاست که من یه چیز خیلی مهم در این چهارشنبه آخر سال فراموش کردم اونهم دوربین و هزاران پیشیمونی برای اینکه خیلی خوب بود . مخصوصا روهان حسابی بهش خوش گذشته بود .
عسلهای مامان شاید عکسهای دوربین موبایل بابا بتونه مشکل مارو حل کننه ببینیم چی میشه.
دوستتون دارم به امید سالی پر از شادی و سلامتی برای تمام ایرانیها.