نيكان و روهاننيكان و روهان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

نیکان و روهان ضربان قلبم

بدون عنوان

1390/2/31 14:04
نویسنده : نسرین
311 بازدید
اشتراک گذاری

دلام : خيلي وقته از گفتن دلامت  (سلامت) ميگذره ولي امروز وقتي راه افتاديم به سمت خونه ماماني تو راه كه مي رفتيم خانمي كه بهت نون تعارف ميكرد و كلي تحويلت گرفت بهت سلام كرد تو در حالي كه كمي از نون بربري را از دستش ميگرفتي به اون خانم محكم و بلند دلامت تبديل به سلام كردي قندك مامان خدا كنه هميشه سلامت باشي و سلام كردنت هميشه ماندگار باشه.

اولين مراسم عروسي:امسال نيكان براي اولين باره كه به مراسم عروسي دعوت ميشه قبل از اونهم در ماه هاي قبل  به عروسي دعوت شده بود ولي اين زمان كه حدود يك سال و پنج ماهشه بخوبي شادي را درك ميكنه بطوريكه اون شب تو عروسي كلي براي خودش رقص ميكرد بدون اينكه كسي تشويقش كنه كه برقصه و حتي زماني كه رقص نورهاي مثل رعد و برق فضا رو پر كرده بودند هيجان نيكان هم زيادتر ميشد و هر چقدر سعي ميكردم كه جلوي چشماش بگيرم كه اذيت نشه نميذاشت و دوست داشت كه به رقصيدن ادامه بده و اونشب موقع بردن عروس به خونه آنقدر جيغ زد كه تقريبا صداش تغيير كرده بود قندك مامان خسته نباشي.

اصرار قندعسل: نقل قول ماماني 1 : ديروز وقتي لباس نيكان قندعسل را عوض ميكردم بنا به داد و فرياد گذاشت البته اينكار هميشگيشه ولي ديروز اصرار داشت كه خودش لباسشو تنش كنه و هربار كه ميخواست پيرهنش تنش كنه نميتونست سر پيراهنو پيدا كنه و به شدت روي سرش فشار ميداد و وقتي خواستم كمكش كنم با سر و صداي نيكان مواجه ميشدم ديگه نيكان به حال خودش رها كردم تا اينكه تونست بلوزش بپوشه و شلوارك كوچولوش هم دو تا پاش داخل يكي از پاچه هاي شلوارش ميكرد و باهاش راه ميرفت و كلي هم براي خودش ذوق ميكرد.

 

قلدر خطرناك : نقل قول ماماني 2 :  ماشاءالله قدش هم بلند شده و در اتاقها اگه قفل نباشه رو باز ميكنه ديروز هم سر وقت اتاق دايي اش رفته و اين بار دومه كه ميره سراغ وسيله ورزشي دايي علي كه خيلي هم سنگينه و با دستهاي كوچولوش تا وسط اتاق كشيده بود و بالاش رفته و دوباره خدا رحم كرد وقتي ديدمش نيكان زير اون وسيله بود خدا را شكر طوري قرار گرفته بود كه هيچ صدمه اي بهش وارد نشده بود و تا منو ديد شروع به گريه كرد قند عسل ماماني آخه يك لحظه درها را چك نكنم كار خودتو ميكني.

 

گل بازي: نقل قول ماماني 3 : براي آب دادن باغچه بردمش پايين تا من شير آب رو باز كنم ديدم نيكان شلنگ رو گرفته داخل ماسه هايي كه همسايه براي تعمير خونه اش ريخته بود اونجا. قندعسل ماماني هم وقتي ماسه خوب خيس خورد البته مقدار كوچكي از اونهمه ماسه با دستاش شروع كرد به فرو بردن آب درون ماسه ها حسابي گذاشتم با ماسه ها گل بازي كنه و كلي از اينكار كه گذاشتم بازي كنه با بوسيدن صورت من خوشحال و ذوق ميكرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)