اوف شدن روهان
چهارشنبه گذشته وقتی من و نیکان رسیدیم خونه ی مامان دیدم مامان دم در وایستاده و خیلی آروم و طوری وانمود میکنه که هیچ اتفاقی نیافتاده به من میگه روهان خوابیده.... با علامت انگشت اشاره روی بینیش و خواستم بگم چرا سر غروبی خوابیده تندی گفت : بازیگوشیش کار دستش داده رفته سراغ کتری و شیرآب کتری را باز کرده تا بیام به خودم (همیشه مامانی دو چشم داره چهار چشم دیگه هم قرض میکنه تا مواظبت باشه) یه کم به اندازه یه سکه دوریالی آب جوش روی دستش چکیده خیلی مضطرب شدم رفتم سراغش دیدم مثل فرشته ها خوابیده و با آستین بالا زده به اندازه دو ریالی روی بازوی دست راستت سفیدی پماد سوختگی نمایانه. خواستم بغلت کنم روهانم ولی خواب قشنگت مانع از این شد حسم رو بهت انتقال بدهم بعد از چند ساعت از خواب بیدار شدی تامنو دیدی به سمت آشپزخونه رفتی و از دور با زبان اشاره و گفتن اوف اوف کتری روی اجاق رو به من نشون میدادی.... خدای مهربونم از اینکه به کوچولوی من رحم کردی هزاران بار شکرت میکنم.