خواب خوش با خرسی
چند شبه روهان دوست داره اتاق داداش نیکان تو تخته داداش کنار نیکان بخوابه هر بار اینکارش زمانش بیشتر از ٥ دقیقه نمیرسید زودی هوای مامانو میکردی یا با صدای بلند منو صدا میزدی یا اینکه از تخت داداش پایین میاومدی یکراست خودت به من میرسوندی ولی دیشب اتفاق خوبی افتاد برای خودش نه برای من نمیدونم کدومش درسته وقتی بهش گفتم مامانی میری پیش داداش بخوابی چشمان سیاه معصومشو به من دوخت و بدون هیچ صحبتی تندی دوید سمت اتاق نیکان (نیکان بخاطر مهد همیشه زودتر از روهان به خواب میره) خودش کنار نیکان یکجوری جا داد چون اتاق نیکان کوچیکه نتونستم برای روهان تخت بگیرم روهان مامان انگار جدی جدی میخوای جدا از مامان بخوابیی برای امتحانی هم شده اینکار رو کردم یعنی تشک و لحاف کوچولوش پای تخت نیکان گذاشتم خودم دلم راضی نمیشد انگار برعکس شده بود بیشتر خودم بهش وابسته شدم تا روهان (بخاطر شیر خوردن شبانه اش) وابستگی اون باید بیشتر از من باشه ولی نه .... همچنین با اشتیاق رو تشک شیرجه رفت که دیگه نمیخواست از اونجا بلند بشه یکم اینور و انور کرد یکدفعه انگار متوجه چیزی شده باشه تندی اومد سمت اتاق خواب ما و دنبال چیزی بود خرسی پایین تخت ما روی فرش افتاده بود اون بغلش کرد رفت به سمت اتاق نیکان روی تشکش دست به گردن خرسی خاکستریش انداخت کم کم پلکهای قشنگش بست.
خیلی خیلی تعجب کردم عزیزم روهانم قندک شماره ٢ گلم ٢١ ماه از زندگی قشنگتو شبها کنار مامان با قصه و شعر به خواب میرفتی حالا چی شده به این زودی مامان رو از یاد بردی .... نیکان تازه ٢ ساله از مامان جدا شده و بعضی اوقات هم دلش برام تنگ میشه و دوباره دوست داره پیش مامان باشه ولی عسلکم چه زود بدون هیچ بوس خداحافظی و با غرور اینکار رو انجام دادی دیشب خیلی دلم گرفت هر وقت میاومدم میدیدم هنوز هم خرسی تو دستای كوچولوي قشنگتت بود و هر بار دوست داشتم بغلت کنم در کنار خودم قرارت بدم ولی مقاومت میکردم شاید گریه ايی شاید صدايی ولی هیچی هیچی از تو نبود تا بهانه ای برای من باشه عزیزکم اولین خواب خوشت رو با خرسی بهت تبریک میگم انشاءالله همیشه خوابهای خوش و زیبای داشته باشی...
اگه شبهای دیگه هم اینجوری پیش بره یه عکس ازش میندازم.