نيكان و روهاننيكان و روهان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

نیکان و روهان ضربان قلبم

سال 1393 مبارك

امسال و همه سال به از پارسال.   اميدوارم سال جديد براي همه شما عزيزان پر از سلامتي و موفقيت و بهروزي باشه. ...
23 فروردين 1393

چند تا عكس

عكسي از روز اول مهر براي نيكان كه اوليها به حساب مي اومد به همراه روهان. نيكان و بابا (نيكان خيلي خيلي بابايي) ...
10 اسفند 1392

سلام به روزهاي خوب

سلام به همگي سلامي چون بوي بهار مدت زيادي اينجا نبودم و از اين بابت از همه اونهاي كه خيلي هم دوستشون دارم و در اين صفحه مجازي ارتباط دارم عذرخواهي ميكنم و از اينكه باعث نگرانيتون شدم خيلي متاسفم اين مشغوليتهاي روزمره كه همه ما به درستي ازش باخبريم مخصوصا زندگي شهرنشيني و چه شهري اونهم تهران..... ديگه ..... فرصت نميشه بيشتر اينجا سر بزنم. زماني كه براي بچه ها اين وب را شروع كردم دوست داشتم لحظه لحظه از خاطرت كوچك و بزرگشون را اينجا قيد كنم ولي انگاري وقت نه بهتر بگم مشغوليتم اين فرصت را از من گرفت.  و تا اونجا كه بتونم از نيكان و روهان اين دو شكرانه بزرگم خواهم نوشت. بعد از محرم و صفر براي بچه ها يه مهموني تولد خي...
10 اسفند 1392

شب يلدا ميلاد خوش ايزد مهر

شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق شب یلدایتان پرستاره و پرخاطره باد ...
30 آذر 1392

نیکانم تولد 7 سالگیت مبارک

عزیز دل مامان اصلا فراموش نکردم تولدت چه روزیه؟؟؟؟؟؟؟؟ چهارشنبه گذشته نتونستم بیام تا برات مطلبی بزارم هم این که این روزها روزهای محرم روزهای سخت و اندوه و ماتم امامون امام سومون امام حسین (ع) را به یادمون میاره...................... خیلی دلم به قلم و نوشتن نمیره. منو ببخش عزیزم....................... عزیزک مامان نیکانم فقط ا اینجا به این بسنده میکنم تولدت مبارک ای ماهی کوچولو مامان که در این سالها راه دریا را پیدا کردی تا به مقصد تمام زیباییهای مطلق دست یابی. همیشه و در همه حال به فکرتم تا ثمره زندگیم به سر حد خوبیها برسه. با تمام وجودم عاشقتم تا ابدیت   ...
4 آذر 1392

روهان 3 ساله ی من

دیروز روهان ٣ ساله شد. عزیزترین مامان و بابا تولدت مبارک از پسر کوچکم عذرخواهی میخواهم بابت تاخیر یک روزه خیلی خیلی تو شرکت سرم شلوغ بود. میدونم مامان رو میبخشی چون شب قبل از تولدت حسابی با هم بازی کردیم و تولدت رو بهت تبریک گفتم مگه میشه مامان فراموش کن هیچ مادری روز به دنیا اومدن وجودش رو فراموش نمیکنه . اونشب حتی وقتی ازت پرسیدم بهت چی کادو بدم گفتی یه تفنگ آب پاش بزرگ مثل تفنگ آب پاش سامیار (پسر همسایه مون) حتی نیکان و بابا و بعدش خاله ها و مامانی تولدت رو تلفنی تبریک گفتن.   هنوز تدارکی برای تولد این پسرک شیطون که شیطونیهاش به اوج رسیده ندیدم انشا لله همه به شادی و سلامتی باشن این چند وقته بعد از ماه...
9 شهريور 1392

یاد اونروزها بخیر

دلم یه دفعه گرفت از اینکه اونروزها بسرعت برق و باد گذشت و من نتونستم اونجوری که دوست داشتم بزرگ شدنتون ببینم ............ بیشتر وقت و زندگی من تو کار بود و لحظه لحظه بودن من با شما یه آرزو..... به یاد اونروزها برای نیکان و روهانم   ...
12 مرداد 1392