نيكان و روهاننيكان و روهان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

نیکان و روهان ضربان قلبم

خاطرات دو سالگي

1390/3/4 14:29
نویسنده : نسرین
319 بازدید
اشتراک گذاری

87/2/3 طالبي:پارسال اينموقعها خيلي مونده بود كه يك سالت بشه و خيلي كوچيك بودي و نميتونستم بهت ميوه‌هاي مثل گوجه سبز و توت فرنگي و چاقالي بادوم يا زردآلو …. بدم ولي امسال براي اولين بار اين نوبرانه‌ها را بهت دادم هر كدوم براي بار اول امتحان كردي و ديگه سراغشون از من نگرفتي فقط از مزه توت فرنگي خوشت اومد و دوستش داشتي و طالبي رو هم مثل هندونه قاچ كردم و به دستت دادم ولي انگار خوششت نيامد و با دستهاي كوچولوت تمامش له كردي و ديگه از من نخواستي و بهت گفتم قندكم اينم يكي از چيزهاي خوشمزه ي كه شايد بعدها حتما بهش علاقه نشون بدي و ميل كني.

به فكر ما:من و بابا بهرام موقع تماشاي فيلم جنگي ايروني روز سوم بوديم و قندك مامان هم مشغول بازي با چرخش بود در قسمتي از فيلم من و باباي نيكان ناراحت شديم و ناراحتيمون با گفتن در اون قسمت از فيلم بيان ميكرديم‘ نميدونم نيكان چه جوري متوجه ما شده بود كه يكمرتبه رفت جلوي تلويزيون و هي انگشت كوچيكش تكون ميداد و ميگفت: نه نه نه و بعد هم كنترل تلويزيون آورد و شروع كرد به فشار دادن دكمه هاي اون و وقتي كه نتونست تلويزيون خاموش كنه اون داد به من و هي با اشاره به من مي فهموند كه اون خاموش كنم از اينكه اينقدر به فكر مايي دوست دارم قندك مامان.

 احساس محبت: ينروزها بيشتر اوقات نيكان رو براي بردن به خونه از مسيري ميبرم كه يك پارك كوچولو سر راهمونه. اونروز وقتي داخل پارك رسيدم يك كوچولو كه به نظر هم بزرگتر از نيكان ميرسيد داشت گريه ميكرد و وقتي نيكان اون ديد با سرعت به طرفش دويد و سرش به طرف اون خم كرد و با دستهاي كوچولوش سرش نوازش ميكرد البته من خلاف اين كاري كه نيكان انجام داد فكر ميكردم و وقتي ديدم كه با احساس برخورد كرد خيلي خوشحال شدم.

سُرسُره بازي:ديروز موقع برگشت به خونه سري به پارك زديم و قندك مامان از ذوق ديدن پارك دائماً در حال دويدن بود و وقتي بلندش كردم و از سرسره كوچك كه دو سه تايي پله داشت بالا رفت البته دوست داشت خودش به تنهايي از پله هاي آهني بالا بره ولي اجازه اين كار بهش ندادم چون فاصله پله نسبت به هم خيلي زياد بود و خودم  را در پشت نيكان قرار ميدادم و همچنين براي سر خوردن مواظبش بودم  زماني كه چشمش به سرسرهاي بزرگتر چرخيد با شادي به طرفشون رفت و خواست كه از اونها بالا بره ولي با ممانعت من برخورد كرد و به عنوان اعتراض جلوي سرسر نشست و هر چقدر سعي كردم از سرسر دورش كنم نشد و بچه هاي بزرگتر هم منتظر قندك مامان كه از جلوي سرسر كنار بره . تقريباَ با داد و فرياد از اونجا دورش كردم و بعد از اون هر چقدر باهاش صحبت كردم جوابم را نميداد به نظر قهر كرده بود.

مجله خوندن:ساعت 7 شب نيكان به خواب رفت و بعد از فراغت از كار خونه زماني براي خوندن مجله برام فراهم شد ده دقيقه از خوندن مجله نگذشته بود كه صداي بلند و وحشتناك موتور باعث از خواب بلند شدن نيكان شد و خواستم دوباره نيكان رو بخوابونم ولي تا مجله را ديد شروع به ورق زدن اون كرد و با خوشحالي عكسهاش ميديد و هي ميگفت اين چيه؟ و من هم براي اينكه نيكان رو را مشغول كنم با صداي بلند شروع كردم به خوندن و اين اولين بار بود كه آروم روي پاهام نشسته بود و گوش ميداد و بعد از اون بدخوابي بداخلاق نشده بود. قندك مامان دوست دارم.

بطري شير:جديدا هر بطري شيري رو كه من و باباش براش ميخريم با ايهام و اشاره ميگه ميخواهد كه خودش اون حمل كنه و ميدونه كه مال خودشه و وقتي به خونه ميايم در ِ يخچال رو باز ميكنه و با سعي و تلاش ميخواهد اون بزار تو يخچال اگه اون دو تا بطري باشه معلومه براش سختتر ميشه و اينجاست كه ما رو صدا ميكنه كه كمكش كنيم.

 كاكائو:نيكان خيلي به تنقلات علاقه نداره و وقتي يكبار مزه شون را ميچشه ديگه سراغ اون از من نميگيره ولي تازگيها خوردن كاكائو را دوست داره و وقتي كاكائو رو تو دستم مي بينه با سرعت از دستم در مياره و چون با دستاش نميتونه كاغذ روشو باز كنه با دندونش كاغذ رو سوراخ ميكنه و اگه جلوش رو نگيرم كاكائو را با كاغذش ميخوره . قندك مامان نوش جون.

 بوسه:هر وقت براي انجام ندادن كارش ‌«نه» بهش ميگم و وقتي بهش با ناراحتي نگاه ميكنم تا اون كار را انجام نده فوري ميآيد تند تند منو مي بوسه كه بهش نه نگم و بذارم اون كار رو انجام بده. قندك مامان روش خوبي براي موافقت من پيدا كردي.

صبح و ماشين:صبحها زماني كه تو ماشين بابا قرار ميگيري اولين كاري كه انجام ميدي روشن كردن ضبط ماشينه و بعد بستگي به اون موسيقي داره اگه غمگينه شروع به تكون دادن سرت به سمت چپ و راست ميكني و وقتي كه موسيقي با صداي ديش ديش و توپ توپ زياد پخش ميشه شروع به چرخيدن دستات بالاي سرت ميكني و اينجوري منو و بابا رو راهي سركار ميكني البته بعضي اوقات هم صبحها تو خوابه نازيه.

 تخت خودت: كم كم  شروع كردم موقع خواب شبانه تو را از خودم جدا كنم و روي تخت خودت بخوابونمت. يكبار در حالي كه خوابي ميذارمت و وقتي بيدار ميشي و ميبيني كه روي تخت خودتي بنا به گريه كردن ميذاريه يكبار ديگه با خوندن قصه و صحبت با تو و بازي ولي هر بار با گريه دل مامانو به رحم مياري و  چون طاقت گريه هات ندارم و اينبار هم در كنار مامان به خواب ميري آخه قندك مامان يك سال و نيم شدي ولي هنوز...

 پرتاپ توپ:ديشب مشغول سيب زميني سرخ كردن بودم و تو هم هي مياومدي توپ كوچيك پارچه‌ي قرمزت رو پرتاپ ميكردي طرف اجاق گاز و سعي داشتي مثل دروازه فوتبال اون داخل ماهيتابه سيب زميني بندازي و من هم مثل دروازبان عمل ميكردم و در آخر قندك مامان تنوست اين كار رو بكنه ولي از كنار دروازه رد شد و من هم از دستت عصباني شدم و ديگه باهات حرف نزدم.

 آب بازي در دستشويي:چند وقتيه پوشك رو از پاهات در ميارم تندي طرف دستشويي ميري و چون دستات به دستگيره نميرسه به در حسابي ميكوبي كه باز بشه و وقتي داخل دستشويي قرار ميگيري شلنگ آب را بر ميداري و شير آب رو باز ميكني و شروع ميكني به آب دادن در و ديوار و زمين و زمان و در ضمن در كنار اين كارها كارت رو هم انجام ميدي و من ميدونم اينكارت تا ساعتها طول ميكشه شلنگ رو از دستت ميگيرم و تو با غرغر و ناراحتي از اونجا بيرون مياي.

 تلفظ كلمات صحيح: قندكم مامان تو در  سن 18 ماهگي اين كلمات را درست تلفظ ميكني: 1- مامان 2- بابا 3- دايي 4 – عمه 5- دوغ 6- نكن 7- نميخوام 8- آجي 9- چيه 10- داغ 11- گربه 12- ماست 13- نون 14- در  (منظور در ورودي) 15- ماماني 16- مال من

 مال منه:وقتي مبينا مياد رو پاهام ميشينه تو هم هر جاي باشي مشغول بازي و.... وقتي اون ببيني تندي مياي و ميگي مال من... من... من.... و مبينا هم ميدون چه جوري اذيتت كنه به من ميگه (خاله. جي جي به من بده) و تو هم وقتي ميشنوي ديگه به مبينا فرصت نميدي و خودت را طوري ميندازي بغلم كه مبينا خودش بلند بشه و بره و قندك مامان لبخند رو لب مشغول شير خوردن ميشه.

 ٢٩/٨/٨٧

تولد دو سالگيت خيلي نتونستم مهمون دعوت كنم فقط خودموني برگزار كردم منظورم ماماني و خواهرها و برادرم بودندو مامان و خواهرها و برادرهاي بابا هم چون از ما دور بودند خيلي ساده و مختصر برگزار شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

رخساره
31 اردیبهشت 90 15:29
عکس نوگل زندگیتان را در تابلو فرش ماندگار کنید .