نيكان و روهاننيكان و روهان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

نیکان و روهان ضربان قلبم

بدون عنوان

1390/3/4 13:53
نویسنده : نسرین
293 بازدید
اشتراک گذاری

4/87

كادوي روز مادر سال 87

وقتي بابا اومد خونه با دو جعبه كادو كوچيك و بزرگ و اونها رو داد به من و گفت: اين كادو كوچيكه از طرف نيكان به مامانش و نيكان هم داشت اين ماجرا رو نگاه ميكرد و وقتي از بابابهرام تشكر كردم و كادوها رو گرفتم و گذاشتم روي ميز. قندكم هر دو كادوها رو با زحمت از روي ميز بلند كرد و آورد طرف من و با لبخند اونها رو به من داد. عزيز دلم لبخند زيباي تو بهترين كادوي دنيايه براي مامان.

 7/4/87

پا روي قورباغه

جمعه شب 7/4/87 با مامانم و خواهرهام قرار گذاشتيم بريم پارك ارم و براي اينكه مدت طولاني اونجا باشيم شامي هم تهيه كرديم. نيكان صبح جمعه كه بيدار شد ديگه اصلا نخوابيد و وقتي هم كه غروب به پارك رفتيم هيجان و بازيگوشيش مضاعف شده بود وقتي كنار درياچه پارك مستقر شديم يكدفعه ديديم قندكم طرف باغچه كنار درياچه رفته و با پاهاش روي يه چيزي رو بالا و پايين ميكنه وقتي بابابهرام به طرفش رفت ديد يك قورباغه تقريباً بزرگه كه نيكان سعي داره پاهاشو رو اون بذاره و قورباغه بيچاره هم با پرشهاي كوتاه و بلندش بيشتر نيكان رو جذب كارهاش كرده بود و وقتي بابا براي نيكان توضيح ميده كه اون چيه و بايد چيكار كنه با يه شاخه چوب قورباغه بيچاره رو بلند ميكنه و ميندازه تو درياچه و وقتي قورباغه شناكنان از اونجا دور ميشد نگاه نيكان هم اون دنبال ميكنه و دستهاي كوچولوشو براي باي باي كردن حركت ميداد.

 عشق توپ

براي سرگرم كردن بچه‌ها تو پارك دو تا توپ برده بوديم يكي براي نيكان و يكي هم براي مبينا و وقتي خاله‌ها دوست داشتن باهم بازي كنند توپ نيكان رو مناسب ديدند و سعي كردن اون ازش بگيرند و نيكان اصلاَ حاضر نميشد توپشو به خاله‌ها بده و وقتي مبينا مشغول بازي ديگه‌ي شد توپ مبينا رو به نيكان دادند و با توپ نيكان مشغول بازي شدن قندكم توپ مبينا رو به كناري انداخت و به دنبال توپ خودش به هر طرفي ميدويد تا بالاخره با داد و فرياد توپ خودشو از خاله‌ها گرفت. (قندك مامان تو همه بازيها دست دلبازي ولي در بازي با توپ اصلاَ كوتاه نميآي. قندكم دوستت دارم).

 با احتياط

اونشب كنار ما هم يه خانواده ديگه‌ي نشسته بودند و وقتي توپشو شوت ميكرد و مياوفتاد كنار اون خونواده نيكان هم براي گرفتن توپش نزديك اونها ميشد و ما ميديديم خيلي با احتياط طرفشون ميرفت و توپشو بغل ميكرد و يه كم دورتر دوباره طرف ما شوت ميكرد. اين كار نيكان يه چيزي در نظرم اومد شايد ترس از غريبه بودن با اونها يا نميدونم شايد چيز ديگه‌ي بود.

 10/4/87

كلمات زيبا و نازيبا

قندك مامان در سن 19 ماهگي اين كلمات را في‌البداهه البته صحيح براي مدت كوتاهي تكرار ميكنه ولي روز بعد به زبون خودش ادا ميكنه، از كلمات نازيبا به حكم ادب خودداري مي‌كنم. ‌مي‌ترسم، اي بابا، تويي، توپ، كجا، افتاد، دندون، هنگ (به تقليد از بابا به جاي كلمه نازيبا)، بستم، آب بازي، خودم، حموم، زرد.

 بستني سنتي

تقريبا روزهاي تابستون دايي هر وقت از سركار مياد خونه،  بستني سنتي هم همراهشه و بخاطر نيكان اون از جايي خريداري ميكنه كه كارش درسته. قندك مامان هم پا به پاي دايي‌اش از خوردن بستني لذت مي‌بره و هميشه همراه اول دائيشه و وقتي كه بستني كاله رو با تكه‌هاي شكلات و گردو كنار ظرف بستني زعفروني نيكان گذاشتم براي امتحانم كه شده يه كم از بستني كاله رو خورد ولي بعد ترجيح داد تمام بستني سنتي رو بخوره. اين ذائقش براي بستني خوردن به دائي‌اش رفته و فكر ميكنه بستني هموني كه دايي ميخوره و بستني‌هاي ديگر رو قبول نداره و بعدها ببينيم چي پيش ميآد....

 12/4/87

عينك طبي

از دوران نوزادي عادت داشتي عينك مامانو تو هر فرصتي كه پيدا ميكردي از چشمم برداري و حالا كه بزرگتر شدي با حالت مسخره كه انگار خودت هم ميدوني كه چيكار ميكني عينكم رو برمي‌داري و به صورت برعكس و اونهم نه روي چشمات بلكه زير بيني كوچولوت جاي ميدي و با سر و صدا كردن ميخواهي يه جوري جلب توجه كني و وقتي هم سعي دارم ازت بگيرم اون شوت ميكني هر جاي كه دستت برسه آخه مامان، چقدر بهت بگم اين عينك چشم دومم و بخاطر اين كارهات تا به امروز دوتا عينك عوض كردم ولي بهرحال قندكم هر كاري بكني هزاران بار مامان دوست داره.

 ناراحت از عكس

الان چند ماه كه از گرفتن هر عكسي مجبوريم تو رو به يه كاري سرگرم كنيم تا بتونيم چندتا عكس ناقابل از تو بگيريم و حتي به ديگران هم اجازه اين كار رو نميدي تا دوربين موبايل و عكاسي رو جلوت مياريم اگه قبلش هم سرحال و خنده رو باشي بازهم موقع عكس گرفتن عبوس و بداخلاق ميشي قندكم نميدونم تا كي اين وضعيت ناراحت كننده عكس گرفتن از تو تموم ميشه. قندك عزيزم عبوسيت هم براي مامان دوست داشتنيه.

 خوندن به سبك نيكان

كم كم داري ياد ميگيري چه جوري شعر بخوني اونهم به روش خودت دو تا كلمه ميگي بعدش آخر آوازت به صورت غزلي كه به صورت چهچه كشيده ميشه رو سر ميدي باز هم جاي شكرش باقيه ديگران ميگن صدات قشنگه اگر غير از اين بود ديگه سري براي هيچكس باقي نميذاشتي به صورت مثال: دايي دا دا دا دا ا ا ا ا ا ا ... بلبل ل ل ل ل.... (منظورش فلفل).

 گزارش روز

از سركار به خونه مي‌آم ميبينم تند تند داري هر كاري رو كه كردي رو براي مامان با زبون خودت توضيح ميدي اگه جاي از دست و پاهات زخمي شده ميگي اوف اوف بعضي وقتها بوف بوف وقتي چيزي رو شكستي به من نشون ميدي كه تو اون كار كرديي البته با نشون دادن حركاتت بيشتر منظورت به مامان مي‌رسوني مثلاَ دو دستات به طرفين باز ميكني و با گفتن آه آه و ... مي‌فهموني كه كارت بد بوده. قندكم تو هر كاري بكني بازهم مامان دوستت داره.

 كلافه‌شدن دايي

دوست دايي كه مياد موقع رفتن دايي، تو هم خودت تو بغل دايي ميندازي كه باهاش بري پايين و هميشه هم تو كارت مؤفقي و دايي تو رو با خودش مي‌بره و تو هم حسابي اونها رو با وول خوردنت به اونور و اينور كلافه ميكني و دايي هربار ميگه ديگه نيكان رو نمي‌برم بازهم روز از نو روزي از نو.

 بطري آب

اينروزها آب بازي كردنت زياد شده به بهونه‌‌ي خوردن آب ديگه ياد گرفتي بدون اينكه به مامان بگي خودت ميري سر وقت يخچال و بطري آب رو برمي‌داري و درش بر‌مي‌داري و سر ميكشي و آب تو دهنت پر مي‌كني كه داري ميخوري ولي از خوردن خبري نيست و همشو از لاي لبت ذره ذره بيرون مي‌ريزي و يا اينكه آب رو پرتاپ ميكني به اطراف بعدش هم همه‌ي آب رو مي‌ريزي رو فرش و وقتي ازت ميگيرم تا يك ساعت بايد نق نقتو بشنوم. قندكم بايد بگيري آب براي خوردنه نه براي بازي كردن.

 14/4/87

دندون آسيا از بالا

ديروز موقع بازي با نيكان فهميدم دندون آسيا بالاش و نيش سمت چپش در حال دراومدن است و بالاخره امروز در اومد در حال حاضر 16 تا دندون داره اين قندك من.

 بازي با مامان

جمعه 14/4/87 كلي باهم قايم باشك بازي كرديم قندكم خودشو قايم ميكرد و من يك كم وقت ميگذروندم كه خودش رو حسابي قايم كنه بعد يكباره به طرفش مي‌رفتم و اونهم با هيجان و خنده پاسخ ميداد چندين بار باهم شكلك دراورديم و بعد از كلي ورجه و وورجه با هم كلنجار رفتيم و اون رو پشتم سوار مي‌شد نميدونيد چه احساس قشنگي داشت و هي خودشو پرت ميكرد پايين البته خيلي مواظبش بودم كه سر و دست و پاش جاي نخوره و يا اذيت نشه. قندكم دوستت دارم با تموم وجودم.

 15/4/87

سوختن سطحي

اينقدر اين قندكه مامان شيطون شده فقط يه آن ازش غفلت كردم شير كتري رو كه مدتي خاموش بود باز كرده و آبش كه كمي جوش بوده رو دستش ريخته و زودي من هم تنها كاري كه انجام دادم، اين بود كه دستش رو زير آب سرد بگيرم و پماد آلفا روي دستش بمالم و اين باعث شد كمي از پوست دستش قرمز بشه و خدا رو شكر به تاول نكشيد خيلي بايد مواظبش باشم اين سوختگي اولين سوختگي كمي خطرناك نيكان بود.

 16/4/87

كارها و حرفات

ديگه كم كم داره نوزده ماهگيت تموم ميشه و وارد بيست ماهگي ميشي و كارهات و حرفات و خيلي از چيزهايي رو كه بايد انجام بدي رو به خوبي انجام ميدي اونشب دوست نداشتي پوشكت كنم و مداوم ميگفتي جيش جيش بخاطر همين اونشب به مدت 5 ساعت پوشك نبودي و به دستشويي مي‌رفتي كم كم داشتم احساس ميكردم نيازي به پوشك كردنت ندارم و به خوبي جيش ميگي و با اراده عمل ميكني ولي عزيزم بعد از بيدار شدن از خواب اين كنترل از دستت در رفت و تمام خودت و لحاف و تشك رو خيس كردي و اين تجربه‌ي شد كه تو رو پوشك كنم تا زماني كه به خوبي از پس اين قضيه بربياي.

 16/4/87

جيغهاي بلند و گوشخراش

از سركار به خونه برگشتم تو رو با مبينا و مليكا بيرون از خونه ديدم و وقتي به طرفت اومدم اول مبينا بود كه خودش انداخت تو بغلم بعد هم تو دوان دوان سراغم اومدي و خودتو تو بغلم انداختي ولي با من به خونه برنگشتي و با مليكا مشغول بازي كردن شدي و بعد از مدتي اومدي خونه و شروع كردي به جيغ زدن ولي جيغ زدنت به طور وحشتناكي دنباله دار بود و بخاطر همين زودتر از هميشه به خونه خودمون برگشتيم. قندكه مامان خيلي خيلي دوستت دارم.

 17/4/87

روزهاي تابستون

تابستون امسال بزرگتر شدي و كارهات و شيطونيهات هم بيشتر شده مي‌گفتند كه پسربچه‌ها همه شيطون تر از دختربچه‌ها هستند و من دقيقاً به اين گفته رسيدم براي اينكه شما عزيزم در سن 19 ماهگي بيشترين شيطوني رو انجام ميدي بازهم دوستت دارم.

 عاشق خوردن هندونه

هندونه خوردنت هم ديدينه براي اينكه هيچ وقت از اين ميوه سيرموني نداري حتي اگه يه هندونه درسته رو جلوت بذارم امكان داره همشو بخوري كمتر به تنقلات علاقه نشون ميدي تنها چيزي رو كه تو اين سن دوست داري اسمارتيز يا كاكائو يا بستنيه و حتي پفك و چيپس بخاطر شوري بيشتر بهشون علاقه نشون ميدي و من سعي ميكنم پفك و چيپس رو تا جايي كه امكان داره كمتر بهت بدم ولي بجاش ميوه‌ها و خشكبار رو از قلم نندازم.

 19/4/87

رفتن تو يخچال

ماماني يكي از شاهكارهاي اين دوره‌ي سنيت رو برام تعريف كرد. در يخچال خونه ماماني رو باز ميكني و ميري روي قسمت جاي ميوه‌ايش مي‌شيني و در يخچال رو به روي خودت ميخواهي ببندي كه نميتوني و از نشستن داخل اون كلي هم خوشحال و راضي هستي و چندين بار در روز اين كار رو انجام ميدي قلب مامان چقدر دوست داره خيلي خيلي خيلي....

 سرماخوردگي عجيب

امروز 19/4/87 بردمت دكتر براي اينكه صبح احساس كردم آبريزش بيني ات كمي زردرنگ و همينطور چشمات قي بسته بنابراين وقت دكتر رو بابا گرفت و به اتفاق هم به دكتر رفتيم هميشه موقع معاينه تو بدون سروصدا نيستي و بايد از خودت واكنش نشون بدي بعد از معاينه دكتر ابطحي وزنت رو گرفت 800/14 گرم بودي دو ماه قبل 500/14 بود 300 گرم به وزنت اضافه شده اين نشون ميده كه تو رشد صعودي داشتي و خدا رو شكر آلودگي خاك بوده كه باعث شده چشمات قي ببنده با دادن قطره و شربت حتماَ حالت خوب خوب ميشه. مامان خيلي دوستت داره...

 شبهاي بيداري مريضي تو

من و بابا بعد از ناراحتي كه برات پيش اومده شبها تو خوب نميخوابي بخاطر چشمهاي قشنگت كه اينقدر بي‌قراري ميكني و جالب تر اين تو بيشتر تو بغل بابا ميخواهي باشي و هر چقدر من اصرار ميكنم كه تو رو بغل كنم و بخوابونم تو دوست داري بغل بابا شبهاي مريضيت رو بگذروند انشاءالله هيچوقت مريض نشي قندك مامان.

 24/4/87

چهارمين روز بيماري چشمي

ديشب باز هم گريه و ناله كردي مامان فدات بشه چي شده باز چشمات درد ميكنه يا نه گوشات. نميدونم چرا اينقدر بيقراري مامان برات بميره دوست دارم خدا كنه مثل شبهاي گذشته شبها رو با آرومي و آرامش بخوابي انشاءالله كه اينطور باشه و امشب شب آرامش و راحتي تو باشه عزيزم دوستت دارم.

 24/4/87

يه خاطره عجيب ولي براي خود من جالب

ديروز كه براي كارهاي شخصيم مثل دندونپزشكي و آرايشگاه رفته بودم و تقريباَ دوساعتي ديرتر از زماني كه بايد به خونه برمي‌گشتم كارم طول كشيد وقتي به نيكان رسيدم خيلي به من بي‌تفاوت و عادي برخورد كرد و حتي انگاري قهر كرده بود اصلا تحويلم نگرفت فسقلي هر كاري كردم كه به من توجه كنه اينكار نكرد و تقريبا تا صبح بي‌تفاوت و لجباز نسبت به من بود. مامان دوستت داره حتي اگه با من لجبازي و قهر كني. عزيزم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم.

 26/4/87

كفشهاي نو

بالاخره بابا برات يه كفش تابستوني قشنگ خريد كه تو هم با ديدن اون كلي ذوق كردي و همون ثانيه اونها رو پوشيدي هميشه عاشق دمپايي و كفش بودي و هنوز اين علاقه‌ات كم نشده و يه چيز ديگه بايد تو خاطرات قيد كنم اينه كه ديگه ميتوني خودت به تنهايي كفش بپوشي و هيچوقت نديدم دمپاييهات لنگه به لنگه پا كني اميدوارم كه پا كردن كفشهات هم همينطور باشه شروعش كه خيلي خوب بود با دقت و هماهنگ اونها رو پوشيدي فدايي تو قندكم بشم كه اينقدر مرتب و منظمي...

 نوشابه جاي دوغ

من سعي ميكنم هروقت نوشابه رو ديدي با ترفندي از خوردن اون صرفنظر كني و هميشه مامان موفق بوده تا شما قندكم. اونشب تو مهموني وقتي نوشابه رو ديدي ميگفتي دوغ و خودت هم ميدونستي كه اون دوغ نيست ولي با گفتن دوغ همه دوست داشتن اون نوشابه رو برات تو ليوانت بريزن تا دلت نسوزه و قلپي از اون زده باشي ولي مامان دستتو خونده بود و ترجيح ميداد همون دوغ بهت بده تا نوشابه رو. اي كلك. مامان خيلي دوستت داره.

 28/4/87

دوست جديد در پارك

بهت گفته بودم اگه شيطوني نكني و كارهات مامان رو ناراحت نكنه مي‌برمت پارك و تو هم واقعاَ پسر خوبي بودي وقتي داشتيم از در خونه بيرون مي‌رفتيم تندي رفتي توپت رو هم بغل كردي اومدي بيرون فهميدم دوست داري تو پارك توپ بازي كني همينطور كه ميرفتي به وسايل بازي ديگه‌اي توجه نداشتي انگار دنبال يه همبازي ميگشتي تا اينكه يه دختر كوچولو  كمي از تو بزرگتر سرراهت جلو تو ايستاد و تو هم با روي خوش توپتو بهش دادي و دوان دوان طرف چمني كه اون حوالي بود رفتي و منتظر شدي تا اون دختر كوچولو هم بياد و اونروز تو چمنهاي پارك كلي باهم توپ بازي كرديد و موقع رفتن دوست نداشتي از اون دختر كوچولو جدا بشي ولي با اينحال باهاش باي باي كردي و اون كوچولو هم جواب باي باي شما رو داد شايد روز ديگه‌‌اي اون دختر كوچولو رو ببيني و باز هم باهم توپ بازي كنيد.

 28/4/87

يه روز شاد براي نيكان

دوساعتي كه تو پارك بوديم به نظرم شادترين روز نيكان بود براي اينكه بعد از بازي با اون دختر كوچولو شادي تو چشماش برق ميزد و با افتخار و بالا نگه داشتن سرش جوري راه ميرفت كه همه رو با حركاتش به خودش جلب مي‌كرد و هر كسي چيزي بهش ميگفت و اون هم بي‌اعتنا به حرفهاي آدمها با لبخند جوابشون ميداد هيچوقت اينقدر خوشحال و سرخوش نديده بودمش هميشه يه كمي اوقات تلخي ميكرد ولي اونروز كاملاً خوشحال و شاد بود. انشاءالله همه‌ي كوچولوهاي ما هميشه سرحال و شاد باشند و نيكان كوچولوي من هم از دعاي شما هميشه شاد باشه. انشاءالله

 29/4/87

بازي كلمات

ديشب موقع خواب بابا داشت با گفتن كلمات با شما بازي ميكرد بصورتي كه هر چي بابا ميگفت تو هم تكرار ميكردي هر كلمه‌ي رو حتي كلمات سخت رو. نيكان هم با اون اداي كودكانه ‌يه جوري حرفها رو كنار هم ميذاشت تا اون كلمه‌ها رو ادا كنه. بابا كلمه‌ي رو كه فكر ميكرد نميتوني اون ادا كني اين بود «شبهاي مهتابي» ولي تو اونو ادا كردي به اين صورت دبهاي ماتابي يا كلمه عزيز همينطور مثل عزيز ادا كردي اين صدا براي مامان قشنگترين كلامه. عزيز دلم قندك مامان دوست دارم.

 30/4/87

جذابيت كامپيوتر

وقتي كامپيوتر روشن شد مثل اينكه ميدونستي اون چه كاري انجام ميده روي صندلي قرار گرفتي و جلوي مونيتور و با صفحه كليد طوري كار ميكردي انگار صد ساله كه تو اين كاري با خاموش كردن و روشن كردن به موس دست ميزدي عقب و جلو ميكردي هيجان زيادي به خرج ميدادي وقتي صداي موسيقي رو شنيدي شروع به رقصيدن و دست زدن ميكردي و با تمام وجود ژست مهندسي به خودت گرفته بود نميدونم از كجا و چه جوري به اين حس رسيدي بازهم ميگم مامان خيلي دوست داره.

 5/5/87

درآوردن شلوارش

وقتي نيكان پوشكش بيش از اندازه پر ميكنه خودش شلوارش رو در مياره و ميره سراغ دستشويي و اونجاست كه پشت در يه بند ميشينه تا بره داخل و اونجاست كه شير آب رو باز ميكنه و آب بازي رو از سر ميگيره ولي بايد براي صرفجويي آب نذارم اينقدر آب بازي كنه. قربون تو برم عزيزم.

 10/5/87

دندونهاي نيش

دو تا دندون نيش نيكان از بالا در حال در اومدنه و قيافه نيكان هم خيلي عوض شده با در اومدن اونها انگاري نيكان لبهاش قشنگتر به نظر ميآد مامان دوست داره قندكم  قندكم در حال حاضر 16 تا دندون داره.

 13/5/87

 دفاع از خود

ديروز موقع رفتن به خونه سري به پارك مجتمع زديم اونجا همه‌ي بچه‌ها در حال دوچرخه سواري و بازي بودند وقتي نيكان اونجا رسيد اول نگاهش به تمام بچه‌هاي كه دوچرخه داشتن جذب شد و با سرعت به طرفشون ميرفت در اين ميون يكي از دوستام با دو تا از پسرهاي شيطونش كه تقريباَ يكي 3 سال بزرگتر و ديگري  5 و 6 ماهه‌ي از نيكان بزرگتر بودن رو ديدم نيكان هميشه طبق معمول با بچه‌ها با روي باز برخورد ميكنه و وقتي طرفشون رفت پسر بزرگتره با دو تا دستاش روي سينه نيكان رو محكم كوبيد و نيكان به پشت اوفتاد نيكان هم سريع بلند شد بدون اينكه گريه كنه با دو دستهاي گره كرده به طرفين باز شده و با صداي بلند بطرف پسر بزرگتره رفت ولي هيچ حركتي نكرد كه باعث آسيب اون پسره بشه و با صداش اون پسره رو ترسوند راستش فكر نميكردم پسر كوچولوي من اينقدر نترس باشه كه بتونه از خودش دفاع كنه. مامان خيلي دوستت داره عزيزم.

 21/5/87

 افتادن كشو درايور

امروز خيلي شيطوني كردي رفتي سراغ كشوي درايورهاي ماماني و وقتي اون كشيدي جلو اينقدر جلو كشيدي كه اوفتاد رو پاهات بعد هم شروع كردي به گريه كردن و اونقدر گريه كردي كه ديگه صدات به هق هق اوفتاده بود و ديگه سراغ اون درايور نرفتي عزيز دل مامان قندكم دوست دارم با تمام شيطونيهات.

 22/5/87

دوست جديد در مهموني

وقتي خونه خاله رفتيم اونجا نوه خاله يه پسر تقريبا 18 ساله از تو فسقلي حسابي خوشش اومده بود و طوري رفتار ميكرد كه انگار خودش هم همسن و سال توه و شروع كرد با تو به بازي كردن ديگه تقريباَ حسابي با هم دوست شده بوديد و تو هم هر چقدر دوست داشتي سر طفلكي در مي‌آوردي و اون هم ملاحظه كوچولوييت ميكرد و هيچي بهت نميگفت ولي با رفتارش بهت نشون ميداد كه اشتباه كردي خلاصه خيلي بهت خوش گذشت انشاءالله كه هميشه دوستهاي جديدتر و خوبي پيدا كني ولي نه اينقدر بزرگتر قندك مامان.

 11/6/87

كلمات جديد در اين ماه

هر چيزي را كه بشنوه زودي تكرار ميكنه انگاري مثل طوطي رفتار ميكنه ولي با فكر و سنجيده با اون كلمه رفتار ميكنه صدرصد هم ميدونه اون چه كلمه بد يا خوبه ؟ قندكم كم كم داري بزرگ ميشي و ميدوني چه جوري رفتار كني؟ دوست دارم اين كلمات اينه خودتيه . كجايي . چطوريي. اوفتاد . ريخت . ماماني. كاله (خاله). كاله سيه (خاله سميه) خاله نيره . دا دا ي ي. ملي (مليكا) . مبينا وووو... قندكم دوستت دارم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)