نيكان و روهاننيكان و روهان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

نیکان و روهان ضربان قلبم

خودم و پسرانم

از سالي كه نيكان به دنيا اومد خواستم براش يه وبلاگ تهيه كنم ولي هر وقت كاري پيش مياومد و در ضمن بلد هم نبودم يابه عبارتي سختم بود كه شروع كنم تا اينكه با دنيا اومدن روهان start اين كار زده شد تا خاطري براي خودم و اونها باش و يادم بياد چه جوري و چه زماني از عمرم با اونها طي شده و جايي براي ثبت اين خاطره برام باشه.  
31 ارديبهشت 1390

خاطرات يك سالگي

بوسيدن مامان :نيكان چند وقتي است كه رفتار بوسيدن را بهتر از گذشته انجام ميدهد و حتي معني اين را كار ميدونه بطوريكه هر وقت  از سركار به خونه مامانم ميرم نيكان اولين كاري كه مي كنه به طرف من مياد و با هيجان خاصي چندين بار  منو ميبوسه و با لذت منو نگاه ميكنه اگه يكوقتي من بي محلي كنم با داد و فرياداش به من ميفهمونه كه بايد بغلش كنم و متقابلاً من نيكان را چندين بار ميبوسم. كمك كردن به مامانم: مامان من و نيكان زمان ناهار باهم هستند و وقتي كه مامانم ناهار نيكان ميده خودش هم با نيكان ناهارميخوره مامانم ميگه بعد از تمام شدن ناهار وقتي وسايل ناهار را جمع ميكنم نيكان هم وسايلي را كه سبك تر است ب...
28 ارديبهشت 1390

تولد 1 سالگي

عزيزدل مامان امروز روز خاصي براي من و همينطور باباته خيلي كار دارم و بايد تدارك ميهموني تولدتو بدهم به غير از اينكه قشنگترين روزه براي من تدارك يه ميهموني بزرگ سخته كه اين كاررو با كمك ماماني و خاله نيره به سرانجام رسونديم. خيلي خوش گذشت ولي عكسهاي كه از تو قندكم گرفتيم خيلي با كيفيت نبود و همينطورهم تعدادش كم بود. ...
28 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

فضولي : اين مطلب را مامانم تعريف مي كنه زماني كه مامانم مشغول آشپزي بوده و نيكان هم طبق معمول دنبال سوژه هايي جديدي براي كاوش بوده مامان به خيال اينكه با قابلمه هاي داخل كابينت در حال بازي كردن است زياد توجهي به نيكان نميكرده بعد از مدتي بوي سركه به مشامش مي رسه ولي اي دل غافل كار از كار گذشته بود و نيكان در دبه ي سركه را باز كرده و تمامش رو روي خودش و كف آشپزخانه ريخته بود.  هندونه خوردن نيكان: 6/09/1386 شب يلداي امسال براي من و نيكان و باباش شب خيلي خوبي بود چون برعكس پارسال كه هنوز يكماهه بود امسال يكساله شده بود و در كنار من و باباش و ديگر اعضاي فاميل به هندونه خوردن مشغول بود بطوريكه حرص ميزده و دوباره ميخواست.  بار...
28 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

تجربه (مسافرت دسته جمعي) يك هفته پيش ما نيكان را به مسافرت شمال برديم و چون براي گشت و گذار عده زيادي از فاميل ما را همراهي ميكردند نيكان در جمع فاميل تندخو و بهانه‌گير شده بود و چون هوا خيلي گرم بود نيكان هيچ حوصله و رغبتي به بازي كردن از خود نشان نميداد اين اولين تجربه مسافرت دسته جمعي من با نيكان بود. دندون شروع رويش دندونهاي نيكان از زمان ١٠ماهگي بود و حالا دندون نيكان در حال حاضر نرسيده به زمان (١٢ ماهگي) ٤ تاست و بخوبي خيلي از خوراكيهاي سفت و سخت را ميتونه با دندونهاي جلوش پاره كنه ولي من فكر نميكردم اونقدر تيز باشه كه حتي پارچه را سوراخ كنه ولي نيكان اين كار  رو با آستين لباسش كرد.  راه رفتن زماني كه نيكا...
27 ارديبهشت 1390

خاطرات پسر ارشد

ابتدا خاطرات پسر ارشدم نيكان رو براي شما عزيزان اينجا ثبت ميكنم تا وقتي كه خودش بزرگ بشه و اينها رو بخونه. به اميد حق تا اونروز. تاريخ ٢١/٠٥/١٣٨٦ تجربه: من در مورد پسر 8 ماه ام اين تجربه را كسب كردم كه بايستي هيچ وقت اونو تنها نذارم براي اينكه از زماني كه چهار دست و پا  يا با گرفتن در و ديوار و اشيا بلند ميشه وقتي كه تنها ميشه بعد از يك وقفه كوتاه او به زير ميز ناهارخوري ميره و اونجاست كه گير ميكنه.  ١٢/٠٦/١٣٨٦ گيجي نيكان: زماني كه من سرماخوردم براي بهبودي از قرص استامينوفن كدئين دار استفاده كردم و ديدم بعد از چند ساعتي نيكان تلوتلو ميخوره و خودبه خود سرشو روي متكا مي ذاره و براي ايستادن قادر نيست كه خو...
27 ارديبهشت 1390