نيكان و روهاننيكان و روهان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

نیکان و روهان ضربان قلبم

خواب در هنگام خوردن ناهار

شب تولد آرتين تا نيمه ها شب به خونه رسيديم به محض سوار شدن تو ماشين تو و داداشي ديگه در برابر خواب نتونستيد مقاومت كنيد و تا ساعت 11 صبح هنوز از خواب بيدار نشيد و مجبور شدم بيدارتون كنم تا يه صبحونه مختصري بخوريد و كمي سرگرم بازي و سرو صدا و غيره شدي تا ناهار رو آماده كنم خيلي دير شد حدود ساعت 2 بعدازظهر شد هميشه وقت ناهار روهان ساعت 12 ظهره ولي ايندفعه خيلي دير شده بود بايد تندي ميكردم چون وقت خوابت مثل اون شخصیت کارتونی (شرمن)  کارتون بامزی اون لاك پشت بود كه تا صداي زنگ خوابش به صدا در مياومد خوابش ميبرد تو هم با اين كه صبح بيشتر خوابيده بودي باز هم خميازه ميكشيدي ولي با اين حال بيدار ميموندي تا غذات رو حاضر كنم بعد از خوردن كمي از غ...
13 اسفند 1390

مهارت در فوت كردن

روهانم براي تولد خودت فوت كردن شمع رو ياد گرفته بودي و از اين كار لذت ميبردي هر وقت مامان كبريتي روشن ميكرد تندي خودت از هر جاي بودي به كبريت روشن ميرسوندي تا اون خاموش نكنم تا تو فوت كني بعد از تولد خودت اولين تولدي كه برات مفهوم پيدا كرده بود تولد دخترخاله‌هات بود و بيا درست كن تا شمع روي كيك روشن ميكردم تو ديگه غير قابل كنترل بودي و بعد هم تولد داداشي حسابي آتيش روي شمع رو خاموش ميكردي و امان نميدادي داداشي اين كار رو بكنه  و آخرين تولد آرتين پسردايي روز 11 اسفند بود و  هر جوري تقلي ميكردي تا خودت اينكار رو بكني واداي فوت كردن رو درآوردي ولي تو بغل مامان جات بهتره عزيزم تا مراسم پسر دايي به خوبي پيش بره. آرتین عسل عمه تولد...
13 اسفند 1390

6 اسفند مصادف با عکس نوروزی در مهد نیکان و واکسن 18 ماهگی روهان

دیروز حسابی کلافم کردی تمام لباسات رو بیرون آوردی تا رنگی رو که دوست داری برای عکس نوروزی تو مهد انتخاب کنی داری یواش یواش انتخابات بالا میره هر چی رو که دوست داری و هر مکانی و هر چیزی رو باید خودت انتخاب کنی امسال ماشاءالله رخت و لباس و کفشت خودت انتخاب کردی و البته تو وسط خرید هم به فکر مبینا هم بودی در ضمن پسر خوبی هم بودی وقتی بهت میگفتم این خیلی گرونه ما نمیتونیم خیلی زود کوتاه میاومدی و یکی دیگه رو انتخاب میکردی ولی پسرم بدون ش وخی خیلی خوش سلیقه ی!!! بالاخره انتخاب شد و برای فردا آماده شدی حالا ببینیم عکست چی میشه؟؟؟؟ یه کاردستی کوچیک هم همیشه برای من تو مهد درست میکنی برای اینکه تشکر کنی عاشقتم عاشقتم با صدای بلند. این ع...
6 اسفند 1390

اوف شدن روهان

چهارشنبه گذشته وقتی من و نیکان رسیدیم خونه ی مامان دیدم مامان دم در وایستاده و خیلی آروم و طوری وانمود میکنه که هیچ اتفاقی نیافتاده به من میگه روهان خوابیده.... با علامت انگشت اشاره روی بینیش  و  خواستم بگم چرا سر غروبی خوابیده تندی گفت :‌ بازیگوشیش کار دستش داده رفته سراغ کتری و شیرآب کتری را باز کرده تا بیام به خودم (همیشه مامانی دو چشم داره چهار چشم دیگه هم قرض میکنه تا مواظبت باشه) یه کم به اندازه یه سکه دوریالی آب جوش روی دستش چکیده خیلی مضطرب شدم رفتم سراغش دیدم مثل فرشته ها خوابیده و با آستین بالا زده به اندازه دو ریالی روی بازوی دست راستت سفیدی پماد سوختگی نمایانه. خواستم بغلت کنم روهانم ...
16 بهمن 1390

يه حرف كوچولو از نيكان

ديروز عصر كه به اتفاق هم به خونه برگشتيم نيكان يكدفعه به من گفت در وضعيت  انگشت اشاره به سمت بالا ايكاش دوربينم تو همون لحظه تو دستم بود و اين لحظه رو ضبط ميكردم.... مامان ميخوام باهات حرف بزنم اول شام نپز بيا باهم رو مبل بشينيم يه قهوه درست كن بزار رو ميز من بهش گفتم بزار لباسامو در بيارم بعد دومرتبه گفت باشه اچكالي نداره برو ولي حتما بيا پيشم بشين  و با همون وضعيت دست و  حالت صورتش (راستش خيلي وقت نداشتم و دوست داشتم قضيه رو زود هم بيارم) گفتم باشه مامان نميشه الان همينجوري كه دارم كارام انجام ميدم باهم حرف بزنيم . اخماش تو هم كرد وقتي ديدم اخماش توهم كرده احساس كردم داری ناراحت ميشه ...
10 بهمن 1390

كلمات جديد روهان به زبون خودش

كلمات جديد    خاله رو ميگه آله هر كس وارد ميشه يا خودش اگه جاي وارد ميشه كلمه سلام ميگه دام دادش نيكان =  دادا  اون دايي = ددي اونا - اينا آب = داب نون = نو به هر چيزي كه خوردني باشه = هام   چايي = داب به مامانم ميگه ماماني   ولي بيشتر ترجيح ميده با زبون اشاره منظورش برسونه .   ...
10 بهمن 1390

شیطونیهای نیکان و روهان

راستش نیمیدونم از کجا شروع کنم عزیزهای مهربونی که به ما سر میزنید ممنونم که ما رو مورد عنایت خودتون قرار میدید . اینروزها شیطنتهای روهان سر به فلک کشیده یادم نیست نیکان به سن روهان بود خیلی اذیت نمیکرد یا من یادم رفته . وقتی باهم شروع به بازی میکنن انگار روهان همسن نیکانه تمام حرکات نیکان رو مثل یه فیلم از قبل ضبط شده انجام میده تازه آقا میخواد مثل اون بپر بپر کنه اینجاست من اجازه نمیدم و تنها حربه ی که داره گریه است و میخواد منو با گریه دروغگیش راضی کنه تا موافق کاراش باشم و نیکان هم همیشه بهم میگه مامان من مواظبشم اگه افتاد کمکش میکنم پسر بزرگم میدونم  زمانی هم که روهان میخواد اذیتت کنه تو با صبوری و بدون هیچ پرخاشی از کنارش ...
5 بهمن 1390

خطي خطي

اثر خطي خطي كردن بعد از در و ديوار و هر چي كه برسه حالا دم دست باشه از چوب پارچه و غيره  تا بالاخره روي كاغذ ديگه بايد خودت قضاوت كني مامان فدات بشه. البته اين عكس 22/08/90 گرفته شده ولي الان پسرم براي خودش نقاش كوچولوي شده  بالاخره ...
12 دی 1390

از خبرنامه محله تا عكس روهان

ساعت 9 صبح روز عاشورا با هيئت عزاداري محلمون همراه شديم (من و بابا و نيكان و روهان) براي اينكه بابايي بتونه تو دسته قرار بگيره و از عزاداران حسيني باشه مجبور شدم دو تا فسقليها رو (من) مراقبشون باشم و در انتهاي دسته راه اوفتاديم نيكان با تبل كوچكش خودشو با اونها هماهنگ ميكرد در حالي كه پا به پا من حركت ميكرد و روهان هم قربونش برم اصلا راه نميرفت تا زمين ميذاشتمش گريه ميكرد و دوست داشت تو بغلم باشه و از بالا نظاره گر همه چيز باشه و به طور كلي همه اونچیزهایی رو که میدید تو ذهنش ضبط كرد و تو خونه يكي يكي از سينه زني و زنجيرزني و تبل  و ديگه ديگه براي من و بابايي انجام ميداد اي واي دور شدم كه چي ميخواستم بگم ... تا يه مسيري با ه...
4 دی 1390